متن های زیبا

اس ام اس و متن های عاشقانه


 

چه سرنوشت بدی بود... با تو بدتر شد! که ابر ساختی این گونه، گونه ام تر شد نه، عشق نه! تو برایم برادری کردی! حدیث دلبری ات نقل پشت و خنجر شد خدا نخواست؟!... خدا خواست، یا...؟! نمیدانم! چه سرنوشت غریبانه ای مقدّر شد چقدر منظره ی کوچه تان تماشایی ست که هر چه نامه فرستاده ام کبوتر شد ؛ درود حضرت باران، درود آبانی دلیل اصلی شب گریه های پنهانی چقدر گل که برای تو دسته میکردم که باغبان ها را دلشکسته میکردم به شوق اینکه ببینم تو را دراین کوچه چقدر پنجره را باز و بسته میکردم! نگاه عاشقِ در سایه را نمی دیدی تو هیچ دخترهمسایه را نمی دیدی ببین که داغ تو در دست های من گل کرد چگونه میشود این درد را تحمل کرد؟! هزار مرتبه دیوار میخورَد به سرم! چگونه میشود از خاطرم تو را ببرم؟! هنوز عطر تو را میدهند ثانیه هام نفس کشیدم و... آلوده ی تو شد ریه هام! شکسته بغض گلویم ... که عاشقت شده ام به مادرم چه بگویم که عاشقت شده ام؟! به جز زبان کنایه صدا نمی کُنَدَم نگاه معنادارش رها نمی کُنَدَم عذاب می کشم این چند روز باقی را... که گوش میدهم آواز "گل نراقی" را ؛ « مرا ببو... » سرم از حجم درد، سنگین است چقدر لحظه ی خوشحالی تو غمگین است دلم گرفته، تر از ابرهای آبانم دلم گرفته، از این بیشتر نمیدانم! دلم گرفته، از این بیشتر نمیدانم! چطور حرف دلم را به تو بفهمانم؟! خیال اینکه تو با دد...د...دیگری!، سخت است چقدر بدبختم من، چقدر خوشبخت است! کسی که اینهمه مغرور بار آمده است که گفته با غم عشقت کنار آمده است؟ تحمل تب و سردردهام ممکن نیست دوای درد من اینروزها مسکن نیست نه شام خاموشی، نه شب فراموشی ست تمام شهر اگر مست ِ خواب ِ خرگوشی ست تو نیستی و غم از هر ترانه میشنوم که هرچه میشنوم، عاشقانه میشنوم فقط به خاطر اینکه تویی عزیز دلم چقدر سرزنش از اهل خانه میشنوم خبر رسیده کسی دست برده در موهات و من ادامه ی اخبار را نمی شنوم*...

.

.

.

آدمک خسته شدي از چه پريشان حالي؟ پاسي از شب که گذشته است چرا بيداري ؟ آن دو چشم پر غم را به کجا دوخته اي ؟ دلت از غصه سياه است چرا سوخته اي ؟ تو که تصوير گر قصه ي فردا بودي ، تو که آبي تر از آن آبي دريا بودي ، آدمک رنگ خودت را به کجا باخته اي ؟ کاخ اميد خودت را تو کجا ساخته اي ؟ آخرين بار که بر مزرعه من باريدم، روي دستان تو من شاپرکي را ديدم ، تو چرا خشک شدي، او چرا تنها رفت ؟ من که يک سال نبودم چه کسي از ما رفت ؟ اين سکوتت که مرا کشت صدايي تر کن ، اين منم آبي باران تو مرا باور کن ، باور از خويش ندارم که چنين مي بارم ، بگذر از اين تن فرسوده کز آن بيزارم ، نه دگر بارش تو قلب مرا سودي هست ، نه براي تب من فرصت بهبودي هست ، آنکه پروانه شدن را ز من آموخته بود، دلش انگار به حال دل من سوخته بود، شاپرک رفت،دلي مرد،عزا بر پا شد ، رفت و انگار دلم مثل خدا تنها شد ، آري اين بود تمام من و اين بيداري ، جان باران چه شده از چه پريشان حالي ؟ برو که آدمکي منتظر باران است ، او که با شاپرک قصه ي ما خندان است، من و اين مزرعه هم باز خدايي داريم ...

.

.

.

 

اگر سهمی از فردا داشتم که هیچ اما اگر فردا سهم من نبود ،به یاد این

 

همه سادگی ،یک یادش بخیر ساده از سهم خودت برایم کنار بگذار تا تلافی

 

کرده باشی امروزی را که تمام سهمم را برای دلتنگی هایت کنار

 

گذاشتم....
.
.
.
اینجا در دنیای من، گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته‌اند، دیگر گوسفند نمی‌درند، به نی چوپان دل می‌سپارند و گریه می‌کنند... حسین پناهی
.
.
.

 چگونه چطور ؟ با آن خشم مانده فروخورده درجان من  با آن حسرتی که به جا مانده از غربتم . مگر میشود لحظه را ندید .مگر میشود در پی اش ندوید .مگر میشود لحظه ای باشد  تو باشی و من تشنه از جام وجودت نشوم ؟    
به چه می خوانی مرا .

.

.

.

 

کاش میشد بچگی رازنده کرد/کودکی شد کودکانه گریه

 

کرد/شعرقهرقهرتاقیامت راسرود/آن قیامت که دمی بیش

 

نبود/فاصله باکودکیهامان چه کرد؟/کاش میشدبچگانه

 

خنده کرد...
.
.
.
وقتی كه دنيا دود شد؛ شايد فراموشت کنم... كاشانه ام نابود شد؛ شايد
فراموشت کنم... اسان ز دستم داده ای؛ باشد به اين هم راضيم... وقتی
كه اشكم رود شد؛ شايد فراموشت کنم... هرگز ز دستت اين چنين سيلی
به احساسم نخورد؛ باشد بزن بدتر بزن... اما به دستانت قسم؛ وقتی كه
تارم پود شد شايد فراموشت کنم..
.
.
.
سلامتیه پسری که از صبح تا شب کار کرد تا بتونه عشقشو بفرسته
دانشگاه ولی دختره تو دانشگاه عاشقِ یکی دیگه شد و رفت..... سلامتیه
دختری که همه بدبختی و بی پولیِ عشقش و تحمل کرد ولی پسره تا به
جایی رسید با یکی دیگه رفت.... سلامتی عشقی که زیر بار گرونیه اجاره
خونه و هزار کوفت دیگه از بین رفت... سلامتی پدر مادری که عمرشونو
فدای بچه ای کردن که تو روشون وایساد و گفت :مگه برام چیکار کردین....
سلامتیه رفاقتی که تا سودی براش نداشته باشی خبری ازش نیست....
نیگا کن خدا .......اینه دنیات. تهِ نامردیه.....نه؟
.
.
.
گاهي دوستداري همه بغضات از توي نگاهت خونده بشه،چون
 
جسارت گفتن كلمات رونداري،امايه نگاه گنگ تحويل ميگيري و يه
 
جمله مثل: چيزي شده؟! اينجاست كه بغضتو با يه ليوان سكوت
 
پايين ميفرستي و ميگي: نه هيچي!
.
.
.

شریکم با تو در این درد...

منم مثله تو غم دارم

منم محتاج لبخندم

منم دستاتو کم دارم

از این بازی طولانی منم مثله تو دلگیرم

منم با عشق درگیرم

منم بی عشق میمیرم

.

.

.

خطا از من است ، می دانم …

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “

اما به دیگران هم دلسپرده ام

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایم نکن

بیش از همیشه دلتنگم

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …

خدایا ؛؛ رهایم نکن .....

.

.

.

پرسید : چرا ناراحتی ؟

گفتم : چون از بد روزگار به پست آدم نا سپاسی خوردم .

گفت : نگران نباش ، مسیر رو درست اومدی ، اینجا دنیاست

مگر نشنیدی که : " دنیا همیشه جائیه که نجیب و نانجیب به هم می خورن "

قرار به موندن نیست

نه برای تو و نه حتی برای اون !

غصه نخور ...

.

.

.

تا حالا فکر کردي عشق يعني چي؟ عشق يعني اينکه يکي بهت بگه از رنگ لباست خوشش مياد و تو هم از اون به بعد هميشه همون رنگو بپوشي !

تا حالا دلتنگ کسي شدي؟ اصلا ميدونيد دلتنگي چيه ؟ اونهم از بدترين نوعش؟ بزرگترين دلتنگي اينه که بدوني اون کسي که دوسش داري هيچ وقت مال تو نميشه . اينکه بدوني يه روزي از کسي که دوسش داري بايد جداشي حالا چه بخواي چه نخواي .

تا حالا فکر کردي خوشبختي يعني چي ؟ خوشبختي يعني اينکه يکي يه گوشه دنيا باشه که دوست داشته باشه يکي باشه که پناه خستگي هات باشه يکي باشه که نگاهش وجودتو گرم کنه

تا حالا فکر کردي آرامش يعني چه؟ آرامش يعني اينکه هميشه ته دلت مطمئن باشي که توي سينهء کسي که دوسش داري يه خونه گرم داري

تا حالا فکر کردي زندگي يعني چي؟ زندگي يعني اينکه همه عمرت تلاش کني و جون بکني براي بدست آوردن اون چيزي که بهش ايمان داري زندگي يعني اينکه خودتو دوست داشته باشي براي اينکه توي دلت عشق اون هست

تا حالا فکر کردي هدف يعني چي ؟ هدف يعني صبح که از خواب پا ميشي بدوني اون روز بايد چيکار کني ؛

تا حالا فکر کردي انگيزه چيه؟ انگيزه اونه که وقتي ميخواي بري سر قرار صد بار بري جلوي آينه و لباستو چک کني !!!

تا حالا فکر کردي که قسمت يعني چي؟ قسمت يعني اينکه بشيني دست روي دست بزاري و هر طرف باد اومد تو هم بري قسمت يعني اينکه همه تنبلي ها و بي عرضگي ها رو بندازي گردن روزگار يعني بشيني مثل بدبختها به از دست دادن محبوبت راضي بشي

به سرنوشت چي ؟ به اون فکر کردي؟ سرنوشت ديگه اوني نيست که از سرت نوشته سرنوشت يعني اينکه يه روز جلوي چشات رفيقت و تنها رفيقت تنهات بزاره و بگه « اين بازي روزگاره ... »

حالا به خودت فکر کن ! خودتو تا حالا معني کردي ؟

و انسان يعني هميشه

انتظار . . . . . انتظار. . . . .انتظار . . . . .

.

.

.

 

 گریه کن مرد ، مگه از سنگه دلت
گریه خوبه ، وقتی که تنگه دلت
گریه کن مرد ، گریه خالیت می کنه
گاهی اشک حالی به حالیت می کنه
گریه کن مرد ، وقتی از غصه پری
وقتی از عالم و آدم می بری
گریه کن مرد ، جای بغض تُو گلوت
رد شو از پیچ و خمای روبروت
گریه بد نیست ، آخر حادثه نیست
گریه کن که اشک مرد، فاجعه نیست
بسّته مرد، دلتو راحت بذار
خیلی سخت نیست، خم به ابروهات بیار
این غرورت مرگ و تاراج تویه
گریه کن مرد ، گریه معراج تویه …

 

 .

.

.

بعضی‌ از مردا رو میبینی‌ فکر میکنی‌ چه بی‌ خیاله و چه راحت می‌خنده !!

و فقط یه مرد می‌تونه بفهمه که یه " مرد " در روز چند بار زیر بار زندگی میشکنه

بسلامتی اون مردایی که کوه دردن ، دارن از بغض خفه میشن ، ولی‌ باز توی جمع میگن و میخندن !!

 

.

.

.

برای عشق گریه کن...
اما کسی را به خاطرعشق به گریه کردن ننداز!!
با عشق بازی کن....
اما هرگز کسی را با عشق بازی نده!!

.

.

.

 

نوشته هایم رامیخوانی… ومیگویی: چه زیبا! راستی… دردهای آدمها زیبایی دارد…؟!؟!؟!

.

.

.

 

اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند

 

دیگر گوسفند نمی درند

 

به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...

.

.

.

فرشته از سنگ پرسيد

چرا از خدا نميخواي تو رو انسان كنه؟

سنگ جواب داد

هنوز اونقدر سخت نشدم كه انسان بشم

.

.

.

راســــــتی،

دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!

 

“حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب

.

.

.

گول دنیا را نخور ماهیان شهرما  ازکوسه ها وحشی ترند برههای این حوالی گرگها را میدرند سایه ازسایه هراسان درمیان کوچه ها زنده هاهم آبروی مردگان را میبرند

.

.

.

 

روحم آزرده مراوسوسه بیهوده مکن

 

دگر این لحظه تن پاک من آلوده مکن

 

یاریم کن که رود از یادمغم دیرینه ی این خاطره ها

 

شوق پرواز سرا پای مرا می کشد تا پس این پنجره ها

 

پیش رویم بگشا پنجره ای تا از آن پنجره پرواز کنم

روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|