وقتی نمیشود رفت همین یک پا هم اضافه است مترسک...
.
.
.
تمام مزرعه را مترسكها خوردند.
بيچاره كلاغ ها كه زير بار تهمت سياه شدند...
.
.
.
.
مترسک ناز مي کند.
کلاغ ها فرياد مي زنند.
و من سکوت مي کنم.
اين مزرعه زندگي من است.
خشک و بي نشان...
.
.
.
ديگر هيچ زميني را به اميد مترسک زيرکشت نخواهم برد.
چرا که من ديده ام يک آسمان کلاغ رقص باران را در کلاه مترسک به ريشخند گرفته اند...
.
.
.
مترسک به کلاغ گفت:هر چقدر مرا نوک ميزني بزن ولي تنهام نزار.
جواب عاقبت عشق ورزيدن مترسک به کلاغ جز نابودي مترسک نشد...
.
.
.
قصه عشقت را به بيگانگان نگو.
چرا که اين کلاغ هاي غريب بر کلاه حصيري مترسک نيز آشيانه مي سازند...
.
.
.
مترسک اينقدر دستهايت را باز نکن.
کسي تو را در آغوش نميگيرد.
ايستادگي هميشه تنهايي دارد....
.
.
.
يک مترسک خريده ام.
عطر هميشگي ات را به تنش زده ام.
درست مثل توست.
فقط اينکه روزي هزار بار از رفتنش مرا نمي ترساند...
.
.
.
مترسک عروسک زشتيست که از مزرعه مراقبت مي کند
و آدمي مترسک زيباييست که جهان را مي ترساند...
.
.
.
مترسک گفت:گندم گواه باش مرا براي ترساندن آفريدند.
اما من تشنه عشق پرنده اي بودم که سهمش از من گرسنگي بود...
.
.
.
حاصل دوستي مترسک با کلاغ جز ويراني باغ نبود...
.
.
.
ﻣﺘﺮﺳﮏﺭﺍﺩﺍﺭﺯﺩﻧﺪ،ﺑﻪﺟﺮﻡﺩﻭﺳﺘﻲﺑﺎﭘﺮﻧﺪﻩ…! ﮐﻪﻣﺒﺎﺩﺍﺗﺎﺭﺍﺝ
ﻣﺰﺭﻋﻪﺭﺍﺑﻪﺑﻮﺳﻪﺍﻱﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺑﺎﺷﺪ،ﺭﺍﺳﺖﻣﻴﮕﻔﺘﻲﮐﻪ
ﺍﻳﻨﺠﺎ”ﻗﺤﻄﻲﻋﺎﻃﻔﻪ”ﻫﺎﺳﺖ
.
.
ولی مابرای گنجشک ها مترسک ساختیم!!!
لعنت براین حماقت.
.
.
.
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان
.
.
.
پرنده ها عاشقش شده بودن
تنها پناهگاهشون شده بود پوشالای مترسک
دیشب دزد به ما زد
و آدما قلب زیبای مترسک رو دزدیدن
و مترسک از این که قلبش ارزش دزدیدن رو داشت خوشحال بود
.
.
به عابران صبح به خیر میگویی
و در انتظار پاسخ قلب چوبی ات میشکند!
و هر غروب دور از چشم آنان
اشک های شیشه ای ات در تاطم گندم زارها گم میشود!
و تو حتی در میان مترسک ها چه تنهایی...
به خاطر دیگران
ایستادن بس است
بیا کمی هم
برای دل تنگمان قدم بزنیم...
..
.
مترسک اینقدر دستهایت را باز نکن...
کسی تورا در آغوش نمی گیرد...
.
.
.
مترسک گفت : گندم گواه باش, مرا برای ترساندن آفریدند
اما من تشنه ی عشق پرنده ای بودم که سهمش از من
گرسنگی بود
.و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند...
چرا که این کلاغ های غریب...
بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند...
.عطر همیشگی ات را به تنش زده ام!
درست مثل توست
فقط اینکه روزی هزار بار از رفتنش مرا نمی ترساند...
نظرات شما عزیزان: